نگاهی به زندگی و اندیشه فرانسیس بیكن
فرانسیس بیكن فیلسوفی است كه در رویكرد فلسفی خود، به تبیین بنیانهای نظری متدولوژی علوم جدید پرداخت. در واقع بیكن با درك روح اومانیستی زمانهی خود و با ارائهی تعریفی خودبنیادانه از علم و مبادی و غایات و اصول و اركان روش شناختی آن لقب «پدر علم مدرن» را از آن خود ساخت.
نویسنده: شهریار زرشناس
«فرانسیس بیكن» Francis Bacon فیلسوف تجربی مسلك انگلیسی، متولد بیست و دوم ژانویهی سال 1561 م است. او در خانوادهای اشرافی در لندن به دنیا آمد. پدرش «سر نیكولا بیكن» مهردار ملكهی الیزابت بود و مادرش «لیدی آن كوك» از اعضای یك خانوادهی اشرافی پروتستان بود.
فرانسیس سالهای اول عمر خود را در لندن گذراند و در دوازده سالگی به ترینیتی كالج در كمریج رفت. او به مدت دو سال در آن جا به تحصیل پرداخت. به نظر میرسد رویكرد بیكن نسبت به آموزشهای زمان خود از همان ابتدا رویكردی انتقادی بوده است.
فرانسیس بیكن شانزده ساله بود كه كمبریج را ترك كرد و به اشتغال در امور سیاسی روی آورد. او در بیست و سه سالگی به نمایندگی مجلس برگزیده شد و به عنوان مشاور «ارل اسكس» (یكی از چهرههای سیاسی معروف انگلیس) مشغول به كار گردید. ترفیعات بیكن در مدارج سیاسی انگلستان ادامه یافت. او به سال 1607 م معاون دادستان و شش سال بعد دادستان كل انگلستان گردید. بیكن در سال 1616 م رایزن سلطنتی و سال بعد از آن مهردار سلطنتی گردید و نهایتاً در پنجاه و هفت سالگی به مقام صدارت عظمای انگلستان دست یافت. در سال 1621 م به اخذ رشوه در محاكماتی كه سمت قضاوت در آنها را بر عهده داشت، متهم گردید و البته این اتهام را نیز پذیرفت. در اواخر عمر مغضوب دربار انگلیس گردید و خانهنشین شد و به تألیف و پژوهش پرداخت.
در دوران فعالیتهای سیاسی فرانسیس بیكن غیر از مورد پذیرش رشوه از طرف او، رفتار ناجوانمردانه و غیراخلاقی هم از او دیده شده كه مورد انتقاد بسیاری از مورخان تاریخ فلسفه قرار گرفته است. ماجرا مربوط به «ارل اسكس» یكی از رجال معروف آن زمان بریتانیا است كه حمایتها و كمكهای او نقش بسیار مهمی در ارتقاء شغلی و سیاسی بیكن داشته است، اما بیكن در زمانی كه اسكس مغضوب دربار انگلیس گردیده بود، نه تنها از او حمایت و یا به او كمكی نكرد، بلكه به صف مخالفان اسكس پیوست و در محكومیت او نقش بازی كرد. دربارهی این رفتار ناجوانمردانه و غیراخلاقی بیكن صدها جلد كتاب نوشته شده است.(1)
دورانی كه بیكن در دربار انگلیس به فعالیت سیاسی میپرداخت هم زمان بود با آغاز شكلگیری امپراطوری استعماری دولت انگلستان علیه ملل و دول آسیایی و بیكن یكی از كارگزاران این رفتارهای استعمارگرانهی دولت انگلستان بود.(2)
از آثار معروف فرانسیس بیكن میتوان از كتاب های «ارغنون جدید»، «فزونی و ارجمندی دانش»، «تاریخ هانری هفتم»، «احیای بزرگ»، «مقالات»، «رد فلسفهها»، «افكار و نتایج» و نهایتاً «آتلانتیس نو» نام برد. فرانسیس بیكن در نهم آوریل سال 1626 م در شصت و پنج سالگی درگذشت.
پدر فلسفهی تجربی و علوم جدید
فرانسیس بیكن را میتوان پدر فلسفهی تجربی و پوزیتیویستی انگلستان دانست. او بر خلاف رویكرد فلاسفهی باستانی و قرون وسطی تعریف جدیدی از معرفت و هدف علم آموزی ارائه داد. بیكن صراحتاً این نظر را مطرح می كند كه غایت علمآموزی، ارتقاء معنوی و یا رشد وجودی انسان نیست بلكه هدف، افزایش قدرت آدمی است. شاید بزرگترین تأثیر بیكن در فلسفه غربی همانا نقش او در پیدایی و تأسیس «علوم تجربی» یا «علم مدرن» یا همان Science میباشد.
«او تمام نظامهای فلسفی را اعم از فلسفههای كهن و معاصر بیحاصل و بیفایده انگاشت و به اندیشهی احیاء و تجدید بنای فلسفه افتاد و طرحی نو درانداخت و آن را «احیای كبیر» نام نهاد. میخواست به هر نحوی كه شده طرحش را به پایان برساند تا آرمان خود را كه اصلاح تمام علوم و معارف بشری بود جامعهی عمل بپوشاند.»(3)
در بررسی ماهیت علم جدید یا همان Science پی میبریم كه مبادی و غایات نظری آن مبنائاً با آنچه كه در جهان باستان و یا قرون وسطی «علم» نامیده میشد، تفاوت دارد. مبادی نظری علم جدید، فلسفههای اومانیستی و كمی انگار هستند، غایات این علم را نیز نه دریافت و یا كشف حقیقت یا كمال وجودی بشر كه قدرت طلبی و تحقق استیلاگری اومانیستی و دائر مداری بشر تشكیل میدهد.
در واقع فرانسیس بیكن (كه نقش محوری و مبنائی در تدوین بنیانهای نظری علوم مدرن دارد)، به عنوان پدر فلسفهی تجربی – پوزیتیویستی غرب، با فهم اقتضائات روح زمانه دریافته بود كه زمان تدوین صورتبندی نوینی از علم و ارائه تعریف جدیدی از آن (همان كه «فلسفهی علم جدید» یا «فلسفهی علم مدرن» نامیده شود) فرا رسیده است. این تعریف نوین از «علم» مبتنی بر آموزههای فلسفهی اومانیستی و در مسیر غایات استیلاطلبانهی آن میباشد.
دربارهی ویژگی «استیلاطلبی اومانیستی» علم جدید كه فرانسیس بیكن فرموله كنندهی آن (به لحاظ تئوریك) بوده است، یك نكتهی مهم قابل ذكر است و آن این كه، آنچه تحت عنوان «استیلاطلبی اومانیستی» علم جدید مطرح میكنیم بیانگر نوعی تفاوت ماهوی و حتی كیفی مابین علم تجربی مدرن با دیگر صور كلاسیك و سنتی علوم است. در واقع علم مدرن بر مبنای یك تفسیر كاملاً اومانیستی از نسبت عالم و آدم و با مفروض گرفتن دائر مداری بشر و تعریف طبیعت در چارچوبی كمی انگارانه و مكانیستی، علم را به صورت ابزاری جهت استیلا و سلطه قدرت نفسانیت مدار بشر مدرن تعریف مینماید. این گونه است كه پیوندی ذاتی ما بین دانش و قدرت پدید میآید.
هنگام بحث دربارهی دانش و قدرت بشر باید به این نكتهی مهم توجه كرد كه ما مخالف هر نوع توانایی و قدرت برای بشر نیستیم، بلكه آنچه كه تحت عنوان «استیلاجویی اومانیستی» علم مدرن مورد نظر قرار میدهیم همانا سلطهی بیضابطه و نامشروع و نفسانیت مدارانه و استكباری بشر اومانیست است كه ریشه در تعریف خودبنیادانه از عالم و آدم دارد. در ساحت تفكر اومانیستی، رابطهی انسان با طبیعت، با دیگر انسانها و خود را احكام شرعی تنظیم، تعیین و محدود نمینماید تا مانع سیطرهی بهیمیت و نفسانیت مداری بر رابطه گردد و چارچوب و جوهر و جهت كمالبخش رابطه را حفظ نماید. در چارچوب نسبت اومانیستی مابین عالم و آدم به دلیل تفسیر نفسانی و خودبنیادانهای كه از بشر وجود دارد و به دلیل تعریفی كه از علم به عنوان ابزار تحقیق استیلای نفسانی مطرح است، اساساً پیوندی بیمارگونه ما بین علم جدید و قدرت پدید میآید كه ماهیتاً استعمارگرانه، ابزاری، سلطه جویانه، نامشروع، غیراخلاقی و مخرب روابط ما بین آدمیان با خود و یا با طبیعت و ویرانكنندهی محیط زیست و طبیعت میباشد.
فرانسیس بیكن فیلسوفی است كه در رویكرد فلسفی خود، به تبیین بنیانهای نظری متدولوژی علوم جدید پرداخت. در واقع بیكن با درك روح اومانیستی زمانهی خود و با ارائهی تعریفی خودبنیادانه از علم و مبادی و غایات و اصول و اركان روش شناختی آن لقب «پدر علم مدرن» را از آن خود ساخت.
بیكن همچنین با طرح معنائی مهجور از واژهی انگلیسی Positive (معمولاً در زبان انگلیسی «پوزیتیو» Positive به معنای «مثبت» میباشد، اما یك معنای مهجور آن که مورد توجه بیكن قرار گرفت معادل «امر واقع» یا «امر محقق» است) و تأكید و تكیه بر امور محسوس و تجربی و روششناسی تجربی به عنوان محور و مبنای فلسفهی جدید، گرایش تجربهگرایانه در فلسفهی جدید غربی را پدید آورد و برخی مورخان تاریخ فلسفه او را حتی بنیانگذار «پوزیتیویسم فلسفی و معرفت شناختی» نیز دانستهاند. از این رو بیراه نیست اگر فرانسیس بیكن را در زمرهی بنیانگذاران فلسفهی مدرن اومانیستی بدانیم.
مبدع «ارغنون جدید»
در برابر تأكید ارسطو بر «قیاس» به عنوان روش اصلی كسب معرفت، فرانسیس بیكن بر «استقراء» تأكید نمود و استقراء را موضوع خاص «ارغنون جدید» یا منطق جدید خود قرار داد.(4) این منطق جدید فرانسیس بیكن همان «منطق علمی» است كه در علوم جدید مورد توجه و استفاده قرار گرفته است. امیل بریه، ارغنون جدید فرانسیس بیكن را «برنامهی علوم طبیعت همراه با بخشی از منطق كه مربوط به آنها است» میداند.(5) فرانسیس بیكن منطق استقراء تجربی را برتر از روششناسی علوم ریاضی میداند و از این نظر با «رنه دكارت» (فیلسوف فرانسوی كه پدر فلسفهی مدرن نامیده شده است و یكی دیگر از بانیان علوم مدرن محسوب میشود) تفاوت دارد.
اندیشه ی سیاسی بیكن: آتلانتیس نو
بیكن كتابی دارد به نام «مقالات». او در این اثر رویكردی ماكیاولیستی به فلسفه اخلاق را مطرح میكند.(6) اساساً روح اومانیستی جهان نگری بیكن، او را در قلمرو اخلاق و اندیشهی سیاسی گرفتار دوری از اصول و مبانی معنوی كرده است. بیكن در زندگی خود فردی به لحاظ سیاسی فعال بود و حضور روح اومانیستی در آراء و زندگی او به جهانبینی سیاسیاش نیز تسری یافته است.
بیكن طرفدار یك رژیم سلطنتی مقتدر از نوع «دولتههای مطلقهی مدرن» است و این كاملاً با وجه غالب شرائط اجتماعی - سیاسی و روح تاریخی دوران او (كه دورهی نضجگیری طبقهی سرمایهدار به لحاظ سیاسی و شكلگیری سلطنتهای مطلقهی بورژوائی است) سازگاری دارد.
فرانسیس بیكن كتابی به نام «آتلانتیس نو» دارد كه به نحوی در آن به ترسیم مدینهی فاضلهی مورد نظر خود پرداخته است. «آتلانتیس نو» آخرین اثر فرانسیس بیكن است. بیكن در این كتاب به ترسیم جامعهای پرداخته است كه تكنوكراتها بر آن حكومت میكنند. نگرش پوزیتیویستی اندیشهی بیكن و درك استیلاجویانهی وی از نسبت انسان و طبیعت كاملاً در این اثر نیز خودنمائی میكند.
كتاب «آتلانتیس نو»ی فرانسیس بیكن ساختاری داستانی دارد و بیان ماجرای مسافرانی است كه كشتی آنها دستخوش طوفان میگردد و آنها از جزیرهای سرسبز، خرم و آباد سر در میآورند كه همان آتلانتیس نو است. در این كتاب نام بنیانگذار این مدینه ی فاضله «سلیمان» میباشد و پارلمان آتلانتیس نو نیز «خانهی سلیمان» نامیده شده است. در این اثر فرانسیس بیكن، غیر از روح تكنوكراتیك حاكم بر آن، رگههایی از یهودگرایی نیز دیده میشود. در آتلانتیس نو، مهندسان و معماران و منجمان و زیستشناسان (در یك عبارت خلاصه تكنوكراتهای عالم مدرن) حكومت میكنند. بیكن در این رسالهی خود از برخی اختراعات (نظیر زیردریایی و هواپیما) كه در دوران او وجود آنها جزو رویاهای خیالبافانه بود نیز سخن گفته است.
علی ای حال فرانسیس بیكن را باید یكی از پیشگامان فكری مدرنیته دانست كه به ویژه نقش مهمی در تدوین مبانی نظری علوم جدید داشته است. رویكرد بیكنی به علم و طبیعت هم زمان با به بنبست رسیدن علوم كمی انگار مدرن به بن بست رسیده است.
پی نویسها:
1 - جهانگیری، محسن / احوال و آثار و آراء فرانسیس بیكن / انتشارات علمی و فرهنگی / 1376 / ص 6.
2 - Vinton, Antony / Francis Bacon / oxford / 1980 / p. 43.
3 - احوال و آثار و آراء فرانسیس بیكن / ص 24.
4 - بریه، امیل / تاریخ فلسفه قرن هفدهم / اسماعیل سعادت / هرمس / ص 38.
5 - منبع پیشین / ص 40.
6 - دورانت، ویل / تاریخ فلسفه / عباس زریاب خویی / شركت سهامی كتاب های جیبی / 1357 / ص 160.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر