ادوار تاریخی مدرنیته(5)


نویسنده: شهریار زرشناس
به نقل از کتاب مبانی نظری غرب مدرن، نوشته شهریار زرشناس، انتشارات کتاب صبح، 1383.


دوره هفتم: عصر فراصنعتی، شدت گیری بحران محیط زیست، تداوم اعتراض پست مدرن، گسترش رویكرد معنوی
از حدود دهه هشتاد میلادی چند تحول بارز در فضای فرهنگی و سیاسی غرب مدرن پدید آمده است. این تحولات را می‌توان اینگونه برشمرد:
اولاً، رژیم‌های سوسیالیستی بوروكراتیك كه میراث لنین و استالین {بیشتر دومی} بودند در بن‌بست عمیق و سپس فروپاشی كامل قرار گرفتند. نقطه اوج این وضعیت، فروپاشی «اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» در سال 1991 میلادی بود. فشارهای رقیب لیبرالیست و توطئه‌های پیچیده محافل فراماسونری و سیا، در این فروپاشی نقش مهمی بازی كردند.
ثانیاً، بسط تكنولوژی و نظام تكنیك موجب شكل‌گیری نظام پیچیده‌ای مبتنی بر صنعت الكترونیك گردید كه آن را «جامعه فوق صنعتی» نامیدند. جامعه فوق صنعتی یك جامعه سرمایه سالاری لیبرال است كه به دلیل گستردگی و پیچیدگی تكنولوژیك امكان بیشتری جهت كنترل توتالیتاریستی حیات جامعه توسط دولت لیبرال مدرن و اعمال «توتالیتاریسم پنهان» فراهم می‌كند.
«آلوین تافلر» ژورنالیست غربی مدافع مدرنیته، با سروصدای بسیار از شكل‌گیری یك تمدن جدید سخن گفت و آن را «موج سوم» نامید. اما واقعیت این است كه مبادی و غایات و اركان «جامعه اطلاعاتی» یا موج سومی «آلوین تافلر» همان مبادی و اركان جامعه صنعتی مدرن است و به لحاظ مبانی نظری و ریشه‌های فرهنگی نیز هر دو به رنسانس و عصر روشنگری برمی‌گردند، بنابراین تمدنی متفاوت از تمدن مدرن پدید نیامده است بلكه با «موج سوم» و «انقلاب الكترونیك» در واقع تمدن مدرن به صورت پیچیده‌تر و حادتری در گرداب تكنوكراسی فرو رفته است و غلبه تكنیك بر تفكر صورت عمیق‌تری یافته و از این رو بحران ماهوی مدرنیته عمیق‌تر شده است. هرچند كه ظواهر و زرق و برق‌های ظاهربینانه و هیاهوی تبلیغاتی رسانه‌های مدرن، بسیار قوی‌تر عمل می‌كنند.
جامعه فراصنعتی همان نظام لیبرال - سرمایه‌داری است كه بیش از پیش اسیر تقدیر تكنولوژیك خود گردیده است و بحران فقدان تفكر در آن، در هیأت سیطره تكنیك بر تفكر و انحلال تفكر مدرن، - كه از قرن نوزدهم آغاز شده بود - در بحث‌های تحلیل زبانی صورت صریح‌تری به خود گرفته است. تمدن مدرن را از آغاز متفكرانی پدید آوردند كه در افق بازرگانان ثروتمند و استعمارگر می‌اندیشیدند. سپس مهندسان با تكیه بر پول كارخانه‌داران رهبری این تمدن را بر عهده گرفتند و امروزه با به تمامیت رسیدن تفكر در آن سامان، اهل اندیشه و همه مردم در خدمت اغراض تجار و كارخانه‌داران بین‌المللی و بوروكرات‌ها و تكنوكرات‌های حاكم هستند. دموكراسی صورت سیاسی این تمدن و كاپیتالیسم، ساختار اقتصادی آن است.
ثالثاً، رژیم‌های لیبرالیستی سوسیال – دموكراتیك به شدت دستخوش بحران‌های اقتصادی و ركود مزمن گردیده و راه چاره را در احیای لیبرالیسم كلاسیك تحت عنوان «نئولیبرالیسم» با همان خشونت استثماری بهره كشانه صریح آن دانستند. این همان كاری بود كه برای دو دهه تا پایان قرن بیستم در اغلب جوامع اروپایی و آمریكایی دنبال شد. در ایالات متحده «ریگان» و پس از او «بوش» نمایندگان اصلی این سیاست بودند و در انگلستان، «تاچر» و «جان میجر» این استراتژی را پیش می‌بردند. سیاست نئولیبرالیسم كه همان سیاست مشت آهنین در عرصه اقتصاد علیه محرومان و قطع یا كاهش شدید بیمه‌های بیكاری و خدمات درمانی و سیاست‌های حمایتی دولت است، در سال‌های پایانی قرن بیستم تا بحران جدی روبرو شد كه به ویژه در آمریكا موجب روی كارآمدن «كلینتون» و در انگلستان باعث قدرت‌یابی «تونی بلر» گردید. اما به هر حال در عرصه ایدئولوژی، غرب مدرن به سمت نحوی نئولیبرالیسم توأم با نسبی انگاری سوفسطایی مآبانه حركت كرده است.
رابعاً، اندیشه پست مدرن نفوذ و گستره بیشتری پیدا كرده و مفروضات مهم عصر روشنگری مثل راسیونالیسم به عنوان اصلی‌ترین صورت معرفت، اصل پیشرفت و ترقی، اصالت و حقانیت علوم جدید به عنوان كامل‌ترین صورت معرفت و برخی از اصول دیگر را مورد نفی و انكار اساسی قرار داد. این امر اگرچه موجب افزایش سردرگمی و سوفسطایی‌گری و فقدان اصول اعتقادی به نحو گسترده‌ای می‌شود {و این امر تباهی آفرین است} اما از سوی دیگر موجب سستی روزافزون سیطره عقل مدرن و مشهورات آن نیز می‌شود و طلیعه زوال نهایی این تمدن است. در سال‌های پس از 1980، بیش از پیش روشن شد كه غرب مدرن دچار انحطاط گردیده و شمارش معكوس انقراض نهایی آن آغاز شده است. پست مدرنیته همان گونه كه در پیش گفتیم، چیزی نیست مگر تجسم رویكرد انتقادی تردید آفرینانه نسبت به مبادی و غایات مدرنیته. تردیدی كه اگرچه فاقد جنبه ایجابی است اما پایه‌های تعیین نظری مدرنیته به حاكمیت عقل اومانیستی و نظام تكنیك و حقانیت علوم جدید و اصل پیشرفت را به شدت تقویت می‌كند.
خامساً، بحران محیط زیست در طی دو دهه پایانی قرن بیستم به صورت یك معضل جدی و مشكل خطرناك درآمد. مشكلی كه دیگر پنهان كردن آن توسط مدرنیست‌ها ممكن نیست. این مشكل عمدتاً ناشی از سیطره ویرانگر تكنولوژی مدرن وحرص مادی و طمعكارانه بشر جدید و درك كمی و استثمارگرانه از «طبیعت» است.
بحران محیط زیست امری ذاتی مدرنیته است و هرچه برایش تدبیر بیندیشند ممكن است كاهش یابد اما منتفی نمی‌شود زیرا ریشه در نسبت خودبینانه {سوبژكیتویستی} میان بشر و طبیعت دارد، نسبتی كه در هیأت تكنولوژی مدرن ظاهر گردیده است. بحث بحران محیط زیست امروزه به یك بحث جدی تبدیل شده است و شدت و وخامت فجایع ناشی از آن به حدی است كه مدرنیست‌های متعصب نیز بدان اذعان داشته و نسبت به آن اظهارنگرانی می‌كنند.
سادساً، اتفاق جالب و تعیین كننده این دوره، گسترش علاقه و توجه مردم در غرب نسبت به آئین‌ها و باورهای معنوی و دینی{در طرق و اشكال مختلف} به صورتی فراگیر است. توجه به امور معنوی، طیف گسترده‌ای از اشكال آمیخته به خرافات و انحرافات مثل انواع و اقسام فالگیری‌ها و ارتباط با اجنه گرفته تا توجه به آئین‌های شرق دور مثل هندوئیسم و بودائیسم و ادیان توحیدی نظیر اسلام و صور مختلف اندیشه عرفانی را شامل می‌شود. این گسترش صبغه معنوی به راستی جالب، جذاب و امیدواركننده است و اگرچه در مقطع فعلی صورت پالایش شده و تهذیب یافته‌ای ندارد و چنان كه گفتیم آمیخته به خرافات و نیز انحرافات بسیاری است، و اگرچه به نظر می‌رسد در مقطع فعلی میزان توجه به آئین‌هایی نظیر «ذن بودیسم» و عرفان هندو بیش از توجه به اسلام است؛ اما نفس حركت و روند پرشتاب آن و نیز چشم‌انداز و سمت و سوی آینده این روند بسیار امیدبخش است. زیرا به نظر می‌رسد ناتوانی آئین‌هایی نظیر هندوئیسم و ذن بودیسم در پاسخ‌گویی جامع به همه نیازهای ظاهری و باطنی و فردی و جمعی بشر بحران زده معاصر، لاجرم آنها را به سمت ادیان توحیدی و به ویژه اسلام كه به نحوی فراگیر دربرگیرنده همه این وجوه است سوق خواهد داد و این امر در چند سال اخیر به خصوص در گسترش پیروان دین اسلام در آمریكا و اروپا جلوه‌گری می‌كند.
وقوع انقلاب اسلامی ایران نیز اتفاق بزرگ و سترگی است كه حكایت از چشم‌اندازی معنوی در آینده بشر دارد. هرچند كه انقلاب اسلامی در دو دهه و اندی از عمر خود به صورت یك حركت فراگیر جهانی درنیامده و حتی در داخل محدوده جغرافیایی خود در مقابل تهاجم امواج لیبرالیسم و تكنوكراتیسم تا حدودی دستخوش انفعال گردید اما تأثیر جهانی و تاریخی آن به عنوان یك نقطه آغاز و سرفصل در سمت‌گیری نوین تاریخ جهانی به سوی معنویت و عدالت دینی به هیچ روی انكارپذیر نیست. در واقع در خصوص انقلاب اسلامی، شرنوشت تجربه حكومتی برآمده از آن چندان مهم نیست كه نفس ظهور سیاست دینی و عبور {هرچند نسبی و خام و نپخته} از سكولاریسم و گشودن افق‌های تازه بر روی نگاه تاریخی بشر است كه اهمیت دارد و این اتفاقی است كه با انقلاب اسلامی محقق گردیده است. در واقع اگر با انقلاب فرانسه، افق سیاسی جدیدی به روی بشر اروپایی گشوده شد، هرچند كه خود آن انقلاب در فراز و نشیب كشمكش‌ گرایش‌های رادیكالی {ژاكوبن} و لیبرالی {ژیروند} و كودتای «دیركتوار» و نهایتاً «ناپلئون بناپارت» به لحاظ سیاسی و اجتماعی از نفس افتاد؛ انقلاب اسلامی ایران نیز نقش خود را جهت گشودن افق تازه معنوی بر زندگی فردی و جمعی بشر تا حدود زیادی ایفا كرده و پس از این خواهد كرد، حتی اگر تجربه حكومتی آن ناموفق شد و این ویژگی‌ انقلاب‌های بزرگ و دوران ساز است كه به صورت سرفصل در تاریخ بشر عمل می‌كنند.

آموزه‌های مقاله
1 - غرب مدرن از حدود نیمه قرن چهاردهم میلادی ظهور كرده و تا به حال ادوار و مراحلی را طی كرده است.
2 - دوره آغازین در تاریخ مدرنیته، رنسانس و سپس رفرماسیون است كه می‌توان تاریخ تقریبی آن را از نیمه قرن چهاردهم تا نیمه قرن شانزدهم دانست. ویژگی برجسته این دوره، آغاز رویكرد دنیاگرایانه و اومانیستی در قالب رنسانس و نیز تحقق اولین صور دین ذیل اومانیسم در هیأت رفرماسیون مذهبی است. پروتستانتیزم مسیحی به ویژه در قلمرو تعالیم «ژان كالون» آئین مسیح را به گونه‌ای تفسیر می‌كرد كه به استخدام منافع بورژوازی درمی‌آید.
3 - از نیمه قرن شانزدهم تا نیمه قرن هفدهم، در آراء «فرانسیس بیكن» و به خصوص «رنه دكارت» مبانی و اركان فلسفه جدید تدوین می‌شود. از این پس فلاسفه، معلمان و راه آموزان غرب مدرن هستند. این دوره، مرحله تكوین كلیات و اساس فلسفه مدرن غربی است.
4 - عصر روشنگری را شاید بتوان مهم‌ترین دوره به لحاظ تأثیرگذاری در ادوار تطور مدرنیته دانست. این دوره، روزگار تثبیت اندیشه مدرن و ظهور تفصیلی فلسفه جدید و شكل‌گیری نظام‌های تفكری سیاسی و حقوقی و ایدئولوژی‌ها و وقایع تأثیرگذار سیاسی نظیر انقلاب آمریكا و انقلاب فرانسه و انگلیس است. زمان تقریبی آن از نیمه قرن هفدهم تا پایان قرن هجدهم است. در این دوره اساس علوم تجربی و علوم انسانی و جهان‌بینی مدرن به صورت تفصیلی و اجمالی تدوین گردید. انقلاب صنعتی نیز در این دوره آغاز گردید.
5 - نیمه اول قرن نوزدهم، روزگار بروز اعتراض رمانتیك به افراط در عقل‌گرایی كلاسیك عصر روشنگری است، هر چند كه رویكرد رمانتیك، خود ذیل تفكر مدرن و جهان‌بینی عصر روشنگری قرار داشت و در مبادی و غایات به غرب مدرن تعلق داشته و دارد. رمانتیسم برای ناخودآگاه نفسانی {ناسوتی} و قابلیت‌های حسی و خیالی بشر اهمیت زیادی قائل شد.
6 - از نیمه دوم قرن نوزدهم تا پایان آن، انقلاب صنعتی آثار منفی خود {زندگی ماشینی، از خودبیگانگی در كار، شهرهای صنعتی شلوغ و آلوده} را تدریجاً عیان ساخت. كارگران و زنان و كودكان در شرایطی رقت بار به كار گرفته شدند، به همین دلیل ایدئولوژی سوسیالیسم تقویت گردید و نیچه به عنوان تجسم نیست‌انگاری مدرن كه نوعی نیهیلیسم خودآگاه است، به شكلی دو سویه، به بیان صریح این نیست‌انگاری هولناك پرداخت و هم برخی ریشه‌ها و خطرات آن را كاوید. نیچه خود اسیر نیست‌انگاری بود و همین نیهیلیسم ویرانگر {كه او تا اعماق آن را تجربه كرده بود} بیمارش ساخته بود اما او این امكان را داشت كه با نگاه به آینده، برهوتی راكه نیست انگاری مدرن داشت پدید می‌آورد، در عباراتی شاعرانه به تصویر بكشد.
7 - از آغاز قرن بیستم تا سال 1980، شاهد وقوع دو جنگ جهانی، جنگ‌های متعددمحلی، استعمار گسترده و غارتگرانه اكثر مردم جهان توسط امپریالیزم لیبرال و سوسیال امپریالیزم، بن‌بست‌های عملی و افول لیبرالیسم كلاسیك، بحران‌های بزرگ اقتصادی نظام‌های كاپیتالیستی و افزایش تردیدها و انتقادات پست مدرن نسبت به ماهیت و حقیقت و حقانیت مدرنیته بودیم. پست مدرنیته مرحله‌ای ماهیتاً متفاوت از مدرنیته نیست، بلكه صورتی از بسط آن است. پست مدرنیته، مدرنیته‌ای است كه به بحران ذاتی خود، آگاهی پیدا كرده است. پست مدرنیته تجلی بحران در آگاهی مدرنیته است. دولت‌های لیبرال غربی در این مقطع، غالباً به نحوی اقتصاد ارشادی سوسیال دموكراتیك روی آوردند تا از خطر وقوع انقلابی مردمی جلوگیری كنند.
8 - از سال 1980 به بعد، بحران ماهوی مدرنیته كه در حوزه اقتصاد به دنبال سودجویی هرچه بیشتر است، خود را در هیأت بحران ركودی نشان داد. رژیم‌های دموكراسی لیبرال جهت رهایی از ركود مزمن و كاهش نرخ سود، از بخشی از سیاست‌های حمایتی و سوسیال – دومكراتیك خود دست كشیدند و بدینسان با احیاء نئولیبرالیسم، خشونت نظام‌های سرمایه‌داری در عرصه اقتصاد صریح‌تر شد.
رژیم‌های سوسیال - بوروكراتیك داعیه دار ماركسیسم فرو ریختند و به گونه‌ای عینی اثبات شد كه راه حل مظالم و بن‌بست‌های لیبرال – سرمایه‌داری، سوسیالیسم ماركسیستی و یا هیچ مدل ایدئولوژیك دیگر غربی نیست. در این مقطع فاجعه نابودی محیط زیست عینیت فراگیر یافت و همگان خطرات وحشتناك ناشی از آن را دریافتند. اعتراض پست مدرن، به تخریب هرچه گسترده‌تر مبانی تفكر مدرن پرداخته و موجب بسط نحوی سوفسطایی گری شبه آنارشیستی گردید. در این دوره، رویكرد معنوی در میان مردمان غربی با شتاب گسترش یافته است و با وقوع انقلاب اسلامی ایران افق‌های تازه‌ای از نوعی تفكر سیاسی مبتنی بر دین در چشم‌انداز حیات بشر ظاهر گردیده است.

جهت مطالعه
اسامی برخی از كتبی كه مطالعه تمام یا بخشی از آنها تا حدودی به تفصیل مباحث این مقاله كمك می‌كند. كتاب‌هایی كه با علامت * مشخص شده ‌اند بسیار مفید و مناسب بوده و مطالعه آنها توصیه می‌شود:
صورتبندی مدرنیته و پست مدرنیته / حسینعلی نوذری / انتشارات نقش جهان
تاریخ قرون جدید / آلبرماله / سید فخرالدین شادمان / دنیای كتاب
تاریخ عصر جدید از انقلاب انگلستان تا كمون پاریس / آ. افیموف و دیگران / فریدون شایان / انتشارات شباهنگ {این كتاب گرایش‌های پررنگ ماركسیستی دارد اما استنادات آن در خصوص مظالم رژیم‌های لیبرال قابل استفاده است}
*مبانی اندیشه اجتماعی در غرب / دكتر محمد مددپور / انتشارات تربیت
*نیچه، هایدگر وگذار به پسامدرنیته / گرگوری بروس اسمیت / علیرضا سید احمدیان / نشر پرسش
تاریخ مختصر قرن بیستم / ریچاردگاف و دیگران / خسرو قدیری / نشر زلال

پاورقی‌ها:
1 - درباره مفهوم «انسان بورژوا» و نیز «سرمایه سالاری» و شاخه‌ها و صور آن در دو كتاب ذیل سخن گفته‌ام:
- مدرنیته، آزادی، پسامدرنیسم / شهریار زرشناس / فرهنگسرای اندیشه 1378.
- سرمایه‌سالاری / شهریار زرشناس / كتاب صبح / 1380.

هیچ نظری موجود نیست: